کد مطلب:254095 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:284

احمد بن اسحاق اشعری قمی
محدثی عظیم الشأن، عالمی بزرگوار و یكی از اصحاب، ثقه و كاملاً مورد اطمینان اهل بیت (ع) بود و مانند بسیاری از اصحاب خاص ائمه (ع) از شهر مقدس قم به خدمت آن بزرگواران شتافت.

احمد بن اسحاق طی عمر شریفش توانست خدمت امام جواد و هادی (ع) برسد و جزء اصحاب مخصوص امام عسكری (ع) قرار گیرد و پس از آن بزرگواران، به شرف زیارت حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نایل گردد.

یكی دیگر از افتخارات احمد بن اسحاق این است كه جزء سفرای سفارش شده ی حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد؛ زیرا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیع شریفی ایشان را مورد تأیید و عنایت قرار داده اند. به همین سبب، در كتاب «ربیع الشیعه»، احمد بن اسحاق از وكلا و سفرا و ابواب معروف حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی شده است؛ چنان كه بعضی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمی ها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت یاد كرده اند. [1] اما دانشمندان دیگر، او را وكیل و نماینده ی امام دانسته اند. [2] از روایتی در بحارالأنوار استفاده می شود كه او نماینده ی امام در موقوفات قم بوده است. [3] .

محمد بن جریر طبری می نویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری، استاد شیخ صدوق، نماینده ی امام عسكری (ع) بود. بعد از شهادت آن حضرت، وكالت حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هایی خطاب به او صادر می شد و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گردآوری می كرد و به امام می رساند. [4] احمد بن اسحاق 160 كیسه طلا و نقره را كه از شیعیان قم گرفته بود، به امام تسلیم كرد. [5] .

سعد بن عبدالله در روایتی می گوید: زمانی همراه احمد بن اسحاق، در «سر من رأی» خدمت امام عسكری (ع) مشرف شدیم. هنگام خداحافظی، احمد از امام عسكری (ع) پارچه ای درخواست كرد تا برای كفنش از آن استفاده كند. پس از آن، حضرت سیزده درهم به او داد و فرمود: این پول را خرج مكن، مگر برای مخارج شخصی خودت و هر چه بخواهی، به تو خواهد رسید.

سعد بن عبدالله می گوید: پس از آنكه از نزد امام عسكری (ع) مراجعت كردیم و به سه فرسخی حلوان (كه اكنون به پل ذهاب معروف است) رسیدیم، ناگهان حال احمد بن اسحاق دگرگون شد و به شدت تب نمود؛ به گونه ای كه ما از سلامتی و زنده ماندن او قطع امید كردیم. هنگامی كه به حلوان رسیدیم و در كاروان سرای آن مستقر شدیم، احمد گفت: امشب مرا تنها بگذارید و به اتاق های خود بروید و طبق خواسته ی احمد بن اسحاق، همه ی ما او را تنها گذاشتیم. هنگامی كه صبح فرا رسید، به یاد احمد افتادم و سراسیمه از جای خود بلند شدم. ناگهان كافور خادم مخصوص امام حسن عسكری (ع) را دیدم كه می گفت: «احسن الله بالخیر عزاكم و جبر بالمحبوب رزیتكم». پس از آن نیز گفت: غسل و كفنِ یار و همراهِ شما احمد را انجام دادیم، پس بلند شوید و به دفن او مشغول شوید. همانا كه او عزیزترین شماست به جهت قرب به خداوند، نزد آقای شما. پس از آن سخنان، ناگهان از چشم ما غایب گردید. معلوم شد كه او به امر و طی الارض امام حسن عسكری (ع) به آنجا آمده بود تا آن شخص بزرگوار را با احترام و عزت غسل و كفن كند.


[1] اختيار معرفةالرجال، ص23.

[2] حياة الامام العسكري، ص333، محمد جواد طبسي.

[3] بحارالانوار، ج50، ص323.

[4] دلائل الامامة، ص272.

[5] احتجاج طبرسي، ص257.